مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

منصور (تقدیم به کرکس ها)

((پس پای هایش ببریدند. تبسمی کرد و گفت: «بدین پای سفر خاک می کردم. قدمی دیگر دارم که هم اکنون سفر هر دو عالم کند؛ اگر توانید، آن قدم ببرید». پس دو دست بریده خون آلود بر روی در مالید و روی و ساعد را خون آلود کرد.))

-تذکره الاولیا(ذکر بر دار شدن منصور حلاج)



تقدیم(بی لبخند) به: منقار کرکس ها!

_مغزی که از افکار ممنوعش رکب خورده _

از بیت دوم راوی این قصه دیگر نیست

این ماجرا راوی ندارد....راوی اش مرده!

.........

این ردّ پای فکر های قبل خوابم است

بوی عرق....بوی تعفن روی یک بالش

با دست هایم مغز خود را می فشارم من

تا چکّه چکّه می چکد چرکی چنین چندش.


خواندن ندارد قصه ای که راوی اش مرده

این قصه را باید ببینی چون تماشایی ست:

رقصیدنم بر تیزی تیغ ممیز هاست

همبستری با واژه های لخت و هر جایی ست.


سلّول های مغز من آتشفشان بودند

مثل هیولا هی مرا خوردند و خوردند و

پاهای من زنجیر را باور نکردند و

من را به سمت واژه های لخت بردند و


دیدم زبان سرخ آخر کار دستم داد

سرهای سبزی را برای عبرت آوردند

حنّاق گاهی لازم است و من ندانستم....

سلاخ ها ساتورها را تیز می کردند....


من سمبل سلب "حقوق" یک "بشر" بودم!

هر جا که شد "منشور" خود را با خودم بردم

ویزا به ویزا مهر "باطل شد" مرا خورد و

کشور به کشور گور خود را با خودم بردم.


اکنون سراپا آتش و انگیزه و شورم

این شرزه گی های قلم میراث"منصور" است

"بغداد" می داند که در ادوار این تاریخ

منصور بی شک اولین جانباز سانسور است.


ای کاش می شد یکسره با خاک یکسان کرد

جغرافیایی که در آن آواز ممنوع است

سهم من از کل زمین یک غار تنگ است و

از آسمان سهمم فقط ((پرواز ممنوع)) است.


من خاکی ام....یک آدم نیمه "نئاندرتال"

بی بال و پر پشت در این آسمان پست

وقتی مگس هم قدرت "پرواز" را دارد

"پرواز" صرفا ژست روشنفکری محض است.

.............


این فاصله باید که طی می شد به هر صورت

از فرش قرمز تا ورای خطّ قرمز ها

از دم تکان دادن برای یک مجوز تا

قی کردن پیوسته بر میز ممیزها.


شاید برایت بازی جذّاب و گیرایی ست

_جر خوردن شاعر به روی دفتر شعرش_

از "game over" خوشحالی و اما نمی دانی

می جنگد او یک بار دیگر , از سر شعرش.


از سیم های خاردار تو گذر کردم

آماده ی برخورد مین های پس از, اینم

در من "خراسان"ی سراسر سرخگون جاری ست

من "سربدار باشتین"های پس از ,اینم.


بیهوده زحمت می کشی...من باز خواهم گشت

بر روی نام خود بکش آن ماله را لطفا !

از پوز سگ دریا نجس هرگز نخواهد شد

آقای سانسورچی! ببند آن گاله را لطفا!

نظرات 7 + ارسال نظر
دلهای گیج جمعه 8 آذر 1392 ساعت 17:43 http://delkadeasman.persianblog.ir

مدتهاست هیچ شعر و وبلاگی اونقدرها من و سر ذوق نیاورده که از سکوت بگذرم.
اما اینجا طوری من و جذب کرد که متوجه نشدم کی همه ی شعرها رو خوندم.
ازتون ممنونم. برای این زیبایی. برای این شعر.برای این شعور...
همیشه بنویسین. مدام و همیشگی...
حیف این اندیشه ست که به زبان نیاد

خیلی سپاسگزارم دوست جدید من که با این همه انرژی مثبت منو سرحال آوردین
امیدوارم باز هم به من سر بزنین و لطفتونو دریغ نکنین
یک دنیا سپاس

خاص می نویسید...

خیلی متشکرم برای دیدگاه دلگرم کننده ی شما دوست عزیز

حاجی اسمعیل لو دوشنبه 4 آذر 1392 ساعت 22:07

سلام وعرض ادب استاد بزرگوارم

حقیر باید چندین بار شعر حضرتعالی را بخوانم تا بلکه
درک واژه و مفهوم کنم واز اینکه می آموزم از شما، مفتخرم
از پوز سگ دریا نجس هرگز نخواهد شد :واقعن عالی ست

بااحترام و سپاس
حاجی اسمعیل لو

سلام و عرض ادب و احترام خدمت دوست و سرور ارجمندم جناب اسماعیل لو
همیشه از سر مهر و فروتنی بنده را مورد تفقد قرار می دهید و از این بابت شرمنده و سپاسگزار محضرتان هستم
از داشتن دوستی مانند شما به خود می بالم

زهرا رحمانی یکشنبه 3 آذر 1392 ساعت 18:46 http://delkadeh1370.blogfa.com

با سلام
از اشنایی با وبتان خرسندم وبااحترام لینک شدید.
والبته دعوتید به خوانش...

سلام دوست بزرگوار سرکار خانم رحمانی
متشکرم برای خوانش پر مهر و لطف بی دریغ تان
سپاس که لینک کردید
با احترام لینک شدید
متشکرم

سیامک کیهانی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 12:07

درود بر سردار قلم بهترین برادر در خروشم بنیامین عزیز
اهل تملق و تعارف نیستم ولی زبونم بند اومده
یکی از بهترین شعرهایی که تا به حال خوانده ام را هم از لحاظ ساختاری هم از لحاظ اندیشه که به حق هرکلمه اش مقدس و حقیقتی جاری بارور رسالت قلم بود را از شعور همیشه بیدارت خواندم
اینجاست که باید گفت شیر مادر حلالت که به حق شاعری
در پناه حقیقت

سلام دوست و برادر خیلی عزیزم سیامک جان
خیلی خیلی خوشحالم که باز اسم زیباتو در کنار شعرم می بینم
هر چی در رابطه با من و شعرم گفتی بیشترش در مورد خودت صدق می کنه و از و مثل همیشه به حساب بزرگواری و لطف بی دریغت میذارم
تاییدت که به حق یکی از بهترین شاعرانی هستی که میشناسم برام سند افتخاره
ممنونم برادر گلم که در کنارم هستی

شهریار شفیعی پنج‌شنبه 30 آبان 1392 ساعت 01:00 http://shahryarshafiee.blogfa.com

سلام برادر
به گمانم خوانده بودم در پیج خودت

حرف نداری چون همیشه

:)

سلام شهریار عزیزم
بله اینو در پیجم خونده بودی و اونجا هم شرمنده م کردی
ممنونم که باز هم لطفتو ازم دریغ نکردی
سپاس فراوان برادر عزیزم

فرانک خلیلی جمعه 24 آبان 1392 ساعت 11:57

درود شاعر

بنیامین عزیز بی تعارف همیشه ازت یاد میگیرم . چقد جنس واژه ها رو خوب میشناسی .
احسنت به این همه شاعرااااااانگی و بکری اندیشه

درود فرانک عزیز
وقتی شاعر توانایی مثل تو تایید می کنه خیالم تا حد زیادی راحت میشه
ممنونم که تشویقم می کنی شاعر خیلی خوب

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد