از حضرتِ "تو" حسرت بسیار به جا ماند
داغی به تن این شب تبدار به جا ماند
از رد قدم های تو در آخر قصه
یک کوچه پر از لحظه ی دیدار به جا ماند
اصرار نکردم که بمانی و بسوزی
رفتی و فقط حسرت اصرار به جا ماند
از کوه فروریخته ات بگذر و بگذار
انگار نه انگار که آوار به جا ماند
بی آتش آغوش تو ای عشق ! به شبهام
خاکستری از آتش سیگار به جا ماند
یک عمر نوشتم و از این یاوه نویسی
یک شاعر دوزاری و بیکار به جا ماند
از پنجره هایی که تو را سیر ندیدند
دیوار به جا ماند....و دیوار به جا ماند.
قصه شیرینی ست این تلخی. سلام و ارادتمند اشعارتون همواره هستیم.
سلام و عرض ادب
نظر لطف شماست دوست نازنین
ممنونم
با آرزوی موفقیت های روزافزون..........
رفتی و فقط حسرت اصرار به جا ماند.........
سپاس بیکران غزل عزیز
متشکرم برای حضور ارزشمندتون
مثل همیشه لذت بردم...
مانا باشید شاعر نازنین.
زنده باشید دوست خوبم
بی نهایت ممنونم از لطف و خوانش توام با توجه شما
سلام و عرض ادب و احترام استاد بزرگوارم
خوشحالم بازهم شاهد درخشش قلمتون بودم
فوق العاده زیبا بود
واقعا لذت بردم
قلمتون همیشه یکه تازه
سپاااااس
سلام و عرض ارادت نگار بانوی عزیز
من هم بسیار خوشحالم به خاطر دیدار مجدد شما
متشکرم برای لطف و توجه همیشگی و بی دریغ شما
مانا باشید مهربانو
سلام و عرض ادب
مثل همیشه زیبا و دلنشین بود استاد
ممنونم به وبلاگم سر زدید باعث افتخارمه
سلام وعرض ارادت مهربانو شکوفه
اختیار دارید باعث افتخارمه
یک دنیا ممنونم برای لطف همیشگی شما مهربان
سلام به برادر بزرگوارم جناب پورحسن عزیز
خوشحالم کارجدیدی که افتخار داشتم ازتون بخونم یه غزل دوست داشتنی بود..صمیمی و زیبا بود...گاهی همین غزل های جمع و جور و ساده خیلی دلچسب و زیباتر هستن...
امیدوارم شاد و سلامت باشید..
سلام و عرض ادب علی عزیزم شاعر بسیار خوب
گاهی احساس می کنم به ایجاز نیازمندترم تا به اطناب!
گریز به نوکلاسیک های دهه هفتادی هم لطف خاص خودش رو داره....
سپاس بی پایان منو پذیرا باش دوست گلم