مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

تهوع

از مشت ما پرنده ی شادی فراری است

تقویم هایمان همه از عید , عاری است

این چندمین هزار شب از بیقراری است؟

امروز روز چندم از این قرنِ ماتم است ؟!


آفت شروع می شود از ابتدای برگ

ریشه تمام می شود از اولین تگرگ

روی درخت کنده شده : زنده باد مرگ !

روی درخت کنده شده : کار آدم است !


چاقو به قلب دار و ندارت , به باورت

صدها تبر به ریشه ی سست و محقرت

تیر خلاص سمت شپش خانه ی سرت

هر چه زیادتر بزنی باز هم کم است !


سم توی جامِ جمجمه ات _ اجتماعِ جیغ! _

بنزین و چارپایه ی سست و  طناب و تیغ

فندک به نامِ نامیِ سوزان ترین حریق ....

اسباب خودکشی همه جوره فراهم است !


کار دلت کشیده به باتری , و درهمی

بازیگر سیاه تئاتری , و در همی

"روکانتنِ تهوعِ سارتری*"و در همی

[ _آقا سوا نکن! که سر و مغز در هم است! ]



توضیح : "آنتوان روکانتن" شخصیت اصلی رمان " تهوع" اثر ژان پل سارتر.


نظرات 2 + ارسال نظر
مهرسا پنج‌شنبه 16 مهر 1394 ساعت 20:12

عالی بود عالی زنده باد

بی نهایت ممنونم دوست خوبم

reza جمعه 10 مهر 1394 ساعت 23:49 http://shadyakh.blogsky.com

چه ناامید کننده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد