مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

تاملات اپیزودیک یک مست


اپیزود اول



مست باشی و فقط جام , جهانت باشد


و فقط اسم یکی ورد زبانت باشد



و فقط اسم یکی که به تو انداخت تو را


مخرج مشترک سود و زیانت باشد



آنچنان گم بشوی از خودت از او تا که


"ناکجا" , ساده ترین قید مکانت باشد



لگد و مشت به بخت بد خود هی بزنی


طعم خون [خونِ خودت ]توی دهانت باشد



بوی باروت بگیرد همه ی زندگی ات


قلب یک فاجعه پشت ضربانت باشد



قطع امید کنی از خود و جان سختی خود


الکلِ سگ درجه قاتل جانت باشد



درد و تب می کشدت استامینوفن کشک است


زندگی , غوطه وری در لگنی از اشک است.



اپیزود دوم


از سرت خنده کنان ارتش شب می گذرد


اره ای کند که از روی عصب می گذرد



راه می افتی و با سایه ی خود درگیری


آخرِ قصه اگر پا بدهد می میری



آخر قصه اگر پا بدهد , آزادی


آخر قصه اگر پا بدهد آزادی...!



مست کردی که به راهی که نرفتی بروی


مست کردی که به قانون خودت پشت کنی



می روی تا که به کاویدن خود برخیزی


توی سوراخ به سوراخ شب انگشت کنی



لشگری یک نفره هستی و باید بروی


قصد جان و جگر آنکه تو را کشت کنی



قصد ماندن بکنی , نوبت رفتن برسد


و جهان منتظر اینکه سوپرمن برسد !



اپیزود سوم


"مسخ کافکا" شده ای[سوسک سیاهی بر تخت]


با کمی "امشی" و "پیف پاف" نمیری بدبخت !!



کیش و ماتت نکند "اسب ترووا"ی جهان!


سر هر خانه که هستی به همان وضع بمان!



نگذار این شب وحشی به زمینت بزند


تبر شک به بنِ سست یقینت بزند



نگذار از سرِ تو پر بدهد مستی را


زهرمارت بکند مزه ی بدمستی را



از مدرنیته به عصر حجرت برگرد و


از کفِ کوچه به پشت پدرت برگرد و



آس و پاسی که تویی , نطفه ی لقی که تویی


به سرآغاز خودِ دربدرت برگرد و



به تماشای عفونت زدگی های تنت


لای خونابه و چرک جگرت برگرد و



موش بیچاره!به جاروی دم ات مومن باش!


و به سوراخ ترین جای سرت برگرد و..



شاید امشب بشود روی زمین بگذاری


بار سنگین سری را که به دوشت داری!



اپیزود چهارم


زایمان کرده شدی از شکم کولی ها


قوم و خویشان تو هستند همه کولی ها



یک نفر شکل خودت توی قفس می چرخد


و جهان دور سرت مثل مگس می چرخد



جام ها خالی و پر می شود و وقتی نیست


الکی خوش تر از آنی که بگویی کافی ست



وقت تنگ است و باید دل از اینجا بکنی


توی دروازه ی خالی به خودت گل بزنی



ناشکیبانه ترین حالت خود را ببری


سری از روی تغابن به تحمل بزنی



بین راه آمدن و باز به راه افتادن


بین بیچارگی و چاره شدن پل بزنی



فصل انگور بیاید، و به وسواس تمام


تاک ها را همه پیوند به الکل بزنی



می شود ساده بگیری که به آخر برسد


هفت پشتت اگر از پشت به خنجر برسد.



اپیزود پنجم


تو گذر کرده ای از هر چه چراغ قرمز


واقعا "مرد نکونام نمیرد هرگز "؟!



واقعا اسم تو در خاطره ها خواهد ماند؟!


لحن اندوه تو در حنجره ها خواهد ماند ؟!



شک نکن آخر بازی همگی "Game over" اند


بچه خوکان شکم پر همگی توی "فر" اند



حیف دیگر نفسی نیست که فریاد شوی


همه بیداد کشیدند که تو داد شوی



از تو یک آه فقط مانده به ژرفای گلو


سیخ داغی که به ماتحت زمین رفته فرو



از تو یک خاطره بر روی سفر جا مانده


پای تاول زده ات زیر گذر جا مانده



خانه ای سوخته در مزرعه ای سوخته تر


ارث خونین پدر پیش پسر جا مانده



جنگ مغلوبه شد و هر دو طرف رقصیدند


از تو یک لکه ی خون روی سپر جا مانده...



سگ به سگ ، شیشه پس از شیشه عرق می شکند


جام می افتد و با یک "شترق " می شکند !



نظرات 8 + ارسال نظر
لیلا رنجبران دوشنبه 17 خرداد 1395 ساعت 15:09 http://birdperfume.persianblog.ir

درودها شاعر
نگذار این شب وحشی به زمینت بزند
فصل انگور بیاید و به وسواس تمام
تاک ها را همه پیوند به الک بزنی
می دانم شعر خوبی خواندنم به اندازه یک کتاب پر شد وجودم از شعر
چقدر مسرورم ک هنوز در وبلاگ می نویسید

درودها بانو رنجبران شاعر
راستش ما آدمای قدیمی هنوز به وبلاگ و فیسبوکمون وفاداریم.
نمیتونم با این مظاهر جدیدتر تمدن ! کنار بیام !
یک دنیا سپاس از حضور عزیزتون

اسامه پنج‌شنبه 6 خرداد 1395 ساعت 19:20 http://Oj79.blogfa.com

آفرین تو انجمن هم ازتون شنیدم.. ب ما هم سری بزن که شدیدا منتظر نقدتونم....

سلام دوست خوبم
متشکرم از حسن نظر و لطفتون
به روی چشم

امین دوشنبه 3 خرداد 1395 ساعت 11:21 http://shahrokhi.me

سلام بنیامین عزیز،

دور، دورِ کج مداری روزگاره و مدتی بود حال شعر دست نداده بود. ولی امروز بمحض اینکه احساس کردم الان وقتشه یه شعر خوب بخونم یکراست به وبلاگت که نشونیشو ثبت کرده بودم سر زدم. مثل همیشه تا آخر اتش، سیراب کننده بود.

زنده باشی مرد!

سلام و وقت بخیر عزیزم
بسیار خوشحالم که مورد توجهت بود.
بسیار ممنونم که لذت این حضور رو با من سهیم شدی

علی اسماعیلی جمعه 10 اردیبهشت 1395 ساعت 22:01 http://aliesmaeili70.blogsky.com/

سلام به دوست و برادر عزیزم.
دلتنگتون بودیم و وبلاگ با همه عذاب های قدیمیش، این بار بانی خیر شد تا عرض ادبی باشه
فقط خسته نباشید بخاطر همچین اثری...

سلام به علی بسیار عزیزم
معمولا از راههای سهل الوصول تری با هم ارتباط داریم
دیدنت در اینجا غافلگیرم کرد
خیلی خوشحالم کردی
تاییدت مایه ی دلگرمیه
بی نهایت ممنونم

محمّد سهیلی نیا یکشنبه 29 فروردین 1395 ساعت 22:49 http://www.rooziroozgarizendegi.blogfa.com

سلام بنیامین جان
مدّت هاست از تو بی خبرم ،
سالِ نویت مبارک
شعرِ آخرت را خواندم ،
هنوز هم همان قلم و
همان افکار و کلنجار ها.
اگر وقت کردی سری به من بزن ،
خوشهال می شوم.
سالِ خوشی پیشِ رو داشته باشی و
خدانگهدارت

به به سلام محمد جان
چقدر خوشحال شدم اینجا دیدمت
حتما با کمال میل
یک دنیا ممنونم از لطف ت
سال خیلی خوبی داشته باشی

yasaman چهارشنبه 25 فروردین 1395 ساعت 23:20

سلام

خوشحالم که تصادفی به اشعار شما برخوردم

برقرار باشید

سلام دوست مهربان
متشکرم که از این برخورد تصادفی مهرتان را به یادگار گذاشتید

راثی پور چهارشنبه 18 فروردین 1395 ساعت 00:53

سلام و عرض ادب
اولا فرا رسیدن سال نو را تبریک عرض می کنم.
دوم اینکه بسیار تمایل دارم شما را به گروه تلگرامی سیولیشه دعوت کنم.

اگر مایل باشید به همین آدرس

siolishe.ir مراجعه بفرمائید

سلام و عرض ادب جناب راثی پور عزیز
من هم متقابلا سال نو و نوروز زیبا را خدمت شما شادباش عرض می کنم.
متشکرم از دعوتتون
با کمال میل خدمت خواهم رسید

راهی شنبه 7 فروردین 1395 ساعت 02:50 http://a-raahi.blogfa.com/

با هر شعر حریص تر می شوم به خواندن...
درود بر شما جناب پور حسن گرامی
نوروزتان مبارک

نوروز شما هم مبارک دوست خوبم
خیلی ممنونم که همدل و همراهید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد