1
درد
مردانه تر از آن بود
که تابش بیاورم
اما تو
درنگ نکردی و درد را تاب آوردی
دستانت
درختان تناوری بودند
عمود بر امتداد باد
مرزی بین دیوارهای شهر
و جنگل آزاد.
2
تو
در کجای آن شب گرگ آلود
بالاپوش بارانی ات را
روی دوش من انداختی
که سال هاست این ابرهای بدخلق
تازیانه وار
بر من می بارند؟
3
می خواهم
بر این جنازه ی خونین
آخرین کولیان مهاجر
نماز بخوانند
تا زخم هایم را
در دورترین سرزمین ها بکارند.
4
دور رویایم سیم خاردار نکشید
من
نرفته مسیر کوچ را می دانم.