مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

آقای گرگ ! خانم آهو !


این یک بلیط یکطرفه سمت ناکجاست

این یک سفر به شهر تو از پشت پنجره ست

این قتل عام داشته هایم بدون توست

این گور دسته جمعی یک عمر خاطره ست

..........

با او نشسته ای و سرت گرم بوسه است

با آدمی که مثل من از تو خدا نساخت

حالا  تویی  برابر  یک  اتفاق  لُخت

با آدمی که جنس تو را خوب می شناخت!!


مثل کسی که بال در آورده و رهاست

می خواستم که پر بکشم در هوای تو

نگذاشتی! و حسرت آن تا ابد به جاست

خالی ترین گزینه ی خالی ست جای تو!


ایمان پرصلابت این بی خدا شدی

وقتی که هر چه جز تو و جز تو دروغ بود

من مانده ام تو چند نفر بوده ای عزیز!

حتا پس از تو نیز اتاقم شلوغ بود !!


دستم نمی رسد به مسیحای پیکرت

ـــ "حی علی البغل!" ... [و دو دستم نمی رسد]

پایم نمی کشد که بخوانم نماز را

ــــ "قد قامت العسل!"...[و دو دستم نمی رسد ]


دیگر "دیازپام" به من کارساز نیست

اعصاب من مشوش و ناکوک و خط خطی ست

همواره یک دریغ بزرگی به شعر من

همواره درد قسمت این مرد پاپتی ست

........................

با او که مست می کنی از دست می روم!

خون من است ریخته توی شرابتان !

آقای گرگ! خانم آهو ! یواش تر !!

لعنت به قژ قژ فنر تختخوابتان !!


نظرات 11 + ارسال نظر
محمد19 رضا شنبه 23 اسفند 1393 ساعت 04:09

با سلام و احترام فراوان؛ سخنتان متین است. البته در خصوص دیازپام با تقطیع هجایی می توان گفت وزن درست است. اما مشکل اینست که تلفظ این واژه به گونه ای است که هجاهای کشیده اش بلند به حساب می آیند. مثلا واژه ی «تام» در فارسی( به معنای کامل) و «تام» در انگلیسی ( تام و جری) هر چند از نظر عروض سنتی به یک گونه تقطیع می شوند اما دارای کشیدگی یکسان تلفظی نیستند و نمی توان آنها را هم وزن دانست. البته این مسئله به نوعی سلیقه ای هم می تواند باشد. به هر روی بار دیگر از شعر زیبایتان و نیز پاسخی که داده اید به نوبه ی خودم تشکر می کنم و ان شاالله میهمان سرزده ی وبلاگتان خواهم بود. سربلند باشید

سلام و درود مجدد
بله فرمایشتان کاملا متینه
در ارتباط با کلمات لاتین به دلیل یکسان نبودن کیفیت ادای مصوت ها در زبان مرجع و زبان فارسی می توان رویکردی دوگانه داشت
کما اینکه تا بحال بنده هم به کرات هجاهای کشیده ی این دست کلمات را به بلند و هجای بلند آنان را به کوتاه تقلیل داده ام.
در این شعر اما به فراخور وزن آن را چون کلمه ای فارسی تقطیع کردم.
اما معمولا اینکارو نمی کنم.
خوشحالم از حضور مجدد و دقت نظر شما.
امیدوارم کماکان خواننده ی این خط خطی ها باشید
یک دنیا سپاس

محمد19 رضا جمعه 22 اسفند 1393 ساعت 19:30

با سلام؛ شعر زیبا و استخوان داری بود و به نظرم در برخی قسمتهایش به شاهکار می ماند. البته واژه ی دیازپام کمی مشکل وزنی دارد؛ مگر که با کشیدگی خوانده شود؛ می شود مثلا گفت: آرام بخش ها به تنم کارساز نیست؛ به نظرم اگر بیت یکی مانده به آخر کمی توی ذوق می زند. واژه ی « توی» خیلی متداول نیست. حیفم می آید در مورد غزلی با این همه زیبایی های معنایی این را بگویم؛ اما به نظرم بیت آخر خیلی عریان است و حس حال قبلی شعر را از بین می برد؛ کاش می شد این رویداد ملافه ای! را کمی در لفافه گفت

سلام و عرض ادب دوست عزیز و بزرگوار
سپاس بسیار برای حضور ارزشمندتون و ایراد دیدگاههای مسوولانه و محترمتون.
در "دیازپام" لغزش وزنی وجود ندارد.اگر ابهام کماکان برجاست تقطیع بفرمایید یا بفرمایید بنده برای شما تقطیع کنم.
متوجه نشدم چرا "توی" متداول نیست؟!
در کجا متداول نیست؟!!
در مورد عریان نویسی عرض کنم از این سبک سرودن بسیار لذت می برم و بین آن و هرزه نویسی تفکیک قایلم.
باز هم بابت حضور بسیار ارزشمندتون صمیمانه از شما سپاسگزارم.

زهره کافی شنبه 16 اسفند 1393 ساعت 23:20

سلام
نام من پیشوند و پسوندی ندارد بزرگ وار
خالی و تنهاست...
نه دکترم
نه ورجاوند

سپاس

سلام دوباره
بزرگوار و عزیزید به غایت

آیدا پنج‌شنبه 14 اسفند 1393 ساعت 00:06

دوباره سلام
اگر شما هم قبول دارید یکی از بهترین هاتونه و خدا نکرده ، سخن از افت شاعرانگیتون نمیگین بله هستیم... هستیم.

سبز بمانید

دوباره سلام
بله هستیم.....

زهره کافی سه‌شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 21:03

سلام
خرسندم که این بار با فاصله ی کمی از انتشار شعرتان،خواندم ش.وسوسه ی نقد را در من، هم برمی انگیزد و هم برنمی انگیزد...فضای شعر هم چون بعضی دیگر از آثارتان، به شدت شخصی شده، و ورود به این حریم را رخصتی باید...
در حقیقت، من از این گونه اشعار هم لذت می برم ، هم رنج...می فهم م که چه دردی پشت این واژه ها ، به جان شاعر افتاده است و چه جیغی می کشند، الفبا در هنگام نوشته شدن...
اما دیگران کف می زنند که چه خوب زجر می کشید و یا این که می پرسند چرا کم زجر کشیده اید؟ کمی بیشتر جان بکنید...کمی بیشتر

سلام خانم دکتر کافی ورجاوند
چه نگاه متفاوتی به پشت صحنه ی این تلخنویسی ها داشتید!
و چقدر درست دست روی نقطه ی حساس و دردناک داستان گذاشتید!
سپاس برای حضور مهربان شما
بی صبرانه منتظرم یکی از این تلخنوشت ها را لایق نقد بدانید.
مانا باشید مهربان

رضا نظری سه‌شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 14:11 http://sherrezanazari.blogfa.com

شاید روزی فهمیدم این طنز تلخ نهان در نوشته هایت از کجا می آیند؟!

اگر دانستی از کجا می آیند نشانی اش را به من هم بده....
سپاس رضا جان

آیدا سه‌شنبه 12 اسفند 1393 ساعت 01:13

عالی بود...عالی...شعری درست منطبق بر سلیقه من... حقیقتا...
نمیدونم چرا هیچوقت با من هم سلیقه نیستین؟:)

قلمتون مانا شاعرم

سپاس آیدای همیشه خوب
خوشحالم که مورد توجه و پسند شما بود
بالاخره هم سلیقه هستیم یا نه؟!
مانا باشی

مریم وزیری یکشنبه 10 اسفند 1393 ساعت 07:52 http://mahnush.persianblog.ir/

سلام با اقی اسماعیلی موافقم ...توانمندی شما بیشتره...منتظر اشعار بعدی تون هستیم

سلام و عرض ادب شاعر بسیار خوب سرکا خانم وزیری
متشکرم برای حضور زیباتون
و امیدوارم که توقع دوستان صاحب ذوقی چون شما در آثار آتی بر آورده بشه
یک دنیا سپاس

علی اسماعیلی شنبه 9 اسفند 1393 ساعت 02:05 http://aliesmaeili70.blogfa.com/

سلام به برادر بزرگ و عزیزم.
خواستم تو فیس بوک نظری بذارم اما دیدم شاید اونجا مناسب نباشه.
راستش اصلا کارجدیدتون نچسبید. بین سه تا کار اخیر ویرانه ها بیشتر ازهمه جذبم کرد.
این کار علی رغم اینکه طرح جالبی داره و تعبیرا و تصویرسازی های خاص بنیامینی کماکان توش هست اما خلاقیت خاصی نداشت.یجورایی حس میکنم حداقل توانتون رو بکار گرفتین. دلیل نپسندیدنم رو پای اوج نداشتن شعر نمیذارم چون بنظرم توهمچین کارهایی (بقولی دیس لاو)شاید گاهی نباید اوج باشه،جون درد گاهی آرام و ازدرون نفوذ میکنه و شاعر هم درشعر انگار همون حال رو ترسیم میکنه و به همین خاطر حس میشه اوجی وجود نداره اما بنظرم یه ضربه ی جدی باید لابلای حرف های شعر باشه. من این ضربه رو ندیدم..یکنواخت بود و حرف تازه ای نداشت.بنظرم یکم باید ازین فضای شعری دور شین.البته نظر منه.
ببخشید که جسارت کردم.. بی تعارف بودن وجه مشترکمونه
امیدوارم سلامت و شاد باشین...

سلام و عرض ادب خدمت برادر عزیزم علی جان
اولا خیلی خیلی ممنونم که مانند همیشه نظر لطفت شامل حال من نوشته هام شد.
دوم اینکه ممنونم برای ارائه ی دیدگاه های مسوولانه و برادرانه ت.
خوشحالم که دوست آگاه و صادقی چون تو دارم.
امیدوارم در کارهای بعدی توقعت مرتفع بشه.
فدای محبتت عزیزم.

شکوفه عبدلی جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 18:59 http://http://nmidanm.blogfa.com/

سلام و عرض ادب و احترام
بازم مثل همیشه شعراتون غافلگیر و مسحور کننده س.
و باز مثل همیشه لذت بردم.
شاد و سربلند باشید.

سلام و عرض ادب شکوفه بانوی همیشه مهربان
یک دنیا ممنونم که تایید و لطفتون رو دریغ نکردید
لطف حضورتون مثال زدنیه

نگار حسن زاده جمعه 8 اسفند 1393 ساعت 11:54 http://havalitanhai.blogsky.com/

سلام و عرض ادب واحترام استاد بزرگوارم

خوشحالم که می تونم بازهم شاهکار دیگه ای از قلم هنرمندتون بخونم
واقعا بی نهایت زیبا بود..
لذت بردم و آموختم از این همه جذابیت

لحظه هاتون شاد وشیرین

سلام و عرض ادب نگاربانوی شاعر
خوشحالم که این دلگریسته مورد توجه و پسند شما بود
سپاس برای حضور ارزشمندتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد