مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

هجرانی


سلام عشق بزرگم! اجازه آیا هست

که میزبان تو باشم برای "هجرانی" ؟


*********

شبیه معجزه هستی , به خواب می مانی

تو  ریزش  غزلی  در  هوای  بارانی


و بین این همه آدم که تخم کفتارند

نجیب زاده ترین شکل و نوع انسانی


به هر چه که , تو به آن مومنی , مسلمانم

به مذهبی که نداری , به نامسلمانی


تو نقش محوریِ ماجرای عشق منی

شبیه "مشرقیِ" فیلم های "جیرانی" *


تو را به این شب زخمی , تو را به شعر کبود

تو را به اول قصه , به آن "یکی" که نبود


تو را به هر چه که از تو برای من مانده ست

تو را به چشم عجیب ت که ماهِ تابنده ست


تو را به جان پرستو , تو را به حرمت کوچ

تو را به آفتِ رفتن , تو را به نکبت کوچ


قطار خاطره ها باش روی ریل جنوب

که جاده فحش درازی ست زیر جلد غروب


غبار راه نشسته به روی اشعارم

و سرفه می کنمت از گلوی اشعارم


از این مسیر موازی رکب چنان خوردم

نخواستم که بمیـــ.....تا که ناگهان مردم!


تمامِ شاعرِ تو در تمامِ زنجیر است

شتاب کن که برای نبودنت دیر است!


مرا خلال نبردم برای بودنِ تو

کمک بکن که نمیرم, ای آخرین سنگر!


بریز توی سرم مستیِ حضورت را

و از سرِ همه ی مردهای شهر بپر !


مرا به نشئه ی مویت _ به عطر گندمزار _

مرا به لذتِ کشف ات , مرا به خواب ببر


مرا به ابر , به باران , به شرجی چشمت

مرا به "شعرِ تر"ت  , ای غزل ترین دختر !


به (-ده دقیقه ی دیگر کنار تو هستم!)

مرا به شانس دوباره , به فرصت آخر


مرا به اولِ خط ,  روز اولِ دیدار....

تو را به مرگِ من از خیرِ رفتنت بگذر !



توضیح : زنانی با نام خانوادگی "مشرقی" معمولا نقش اول و محوری زن در فیلم های "فریدون جیرانی" هستند.مانند "مهین مشرقی" در فیلم "شام آخر" و....