مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن
مردی که خودش را خورد

مردی که خودش را خورد

اشعار بنیامین پورحسن

جهانی بدون تو , جهانی بدون من

"مش حسن*" گاو خوشگلش را بست

در طویله به صرف یونجه و جو

غافل از اینکه قصه بی رحم است

آی مشدی!! کجای کاری تو؟!  

.....

.....

پشت هر مرد یک زنِ تنهاست

پشت هر مرد خنجر تیزی ست

اینکه گرگ مودبی باشی

راه خوبی برای خون ریزی ست.


پشت هر زن تمامِ تنهایی

پشت هر زن سکوتِ اجباری ست

اینکه یک مادیان زیبایی

شرط کافی برای بیگاری ست.


خسته از مثلِ کرگدن بودن

خسته از راه های پیچاپیچ

پابرهنه به چاک جاده زدن

از سفر کردن از خودت تا هیچ.


خسته از یاس های فلسفی و

خسته از ایست های بعد از "ایسم"

به تکامل , به جنگلت برگرد

حلقه ی ناپدید "داروینیسم** " !!


موطن ات را دوباره برپا کن

در جهانی به پاکیِ کودک

در جهانی بدون "قصر" و "اوین"

در جهانی بدون "کهریزک"


چند کیلو اضافه تر هستی

بر تلنبارِ کودِ انسانی

توی گوشت مدام می پیچد

ضجه ی گوشت های قربانی!


هیچ کس آدمت حساب نکرد

خوش به حالت جناب سوپرمن!

دزدها هم تو را ندزدیدند

گاو خوبی نبوده ای حتمن !


سایه ای که شبیه زنجیر است

می کشاند تو را به صلابه

در تو باران سرب می بارد

به کلفتی شیشه نوشابه !!


ما گرفتار جبر و تاریکی

ما دچار شب و شب ادراری

ای خدا می شود که دستت را

از سر این قبیله برداری ؟!

......

......

پشت هر مرد یک زن تنهاست

پشت هر مرد خنجر تیزی ست

پشت هر مرد یک سلاح مخوف

پشت هر مرد بی گمان چیزی ست!!



توضیح:


1 _ اشاره به داستان "گاو" اثر غلامحسین ساعدی و فیلمی با همین نام ساخته ی داریوش مهرجویی.

2 _ مکتبی بر اساس نظریه ی تکامل چارلز داروین.



این شعر را در آوانگاردها بخوانید.

به تماشای کوچ درناها

با همین شعر می توان گم کرد

پا به پایت هراس فردا را

پرت کرد از فراز ابروهات

"شیش دانگ" حواس فردا را


در همین شعر می توان طی کرد

کل این راه را , و باز دوید

در کنارم بخواب دختر جان!

در همین شعر می شود خوابید!


گونه هایت , لبت , و دستانت

_ دست و دلباز های اندامت _

حسرت دست های این مرد است

مردِ محلول در تهِ جامت


توی چشمت عصاره ی ماه است

_ عسل کوه های "کردستان" _

روی خوابم بپاش چشمت را

و مرا سمت ماه برگردان !


و مرا سمت ماه برگردان

تا پلنگانه های شب تا صبح

تا تهِ سوختن در آغوشت

از حریق تنِ تو تب تا صبح


از حریق تنِ تو تب تا صبح

تا طلوع نجیب چشمانت

دست آخر مرا ببر با خود

تا غروب غریب "تهران" ت


تو به کابوس من نمی آیی

عطر افسونگری که قبل از خواب...

ریشه هایت به آب وابسته ست

گل نیلوفری که در مرداب....


بانی این بنای ویرانی !

روح مستور در تجسدّ جان

اولین "عشق سالهای وبا" *

آخرین بازمانده ی انسان!


خواب دیدم که می دوی با من

آهوانه میان "آهو دشت"

باز هم تیتر می زند "کیهان" :

_ ایها الناس! فتنه گر برگشت!


ایها الناس! می روم با او

سمت  آغوش آبی دریا

"به تماشای آب های سپید" **

به تماشای کوچ دُرنا ها!



توضیح:


1 _نام رمانی ست از مارکز که فیلمی نیز بر اساس آن ساخته شده است.

2 _ نام آلبومی موسیقی‌ست اثر حسین علیزاده و ‍ژیوان گاسپاریان




این شعر را در دوازدهمین شماره ی ماهنامه ی ادبی تیراژه بخوانید.

آقای گرگ ! خانم آهو !


این یک بلیط یکطرفه سمت ناکجاست

این یک سفر به شهر تو از پشت پنجره ست

این قتل عام داشته هایم بدون توست

این گور دسته جمعی یک عمر خاطره ست

..........

با او نشسته ای و سرت گرم بوسه است

با آدمی که مثل من از تو خدا نساخت

حالا  تویی  برابر  یک  اتفاق  لُخت

با آدمی که جنس تو را خوب می شناخت!!


مثل کسی که بال در آورده و رهاست

می خواستم که پر بکشم در هوای تو

نگذاشتی! و حسرت آن تا ابد به جاست

خالی ترین گزینه ی خالی ست جای تو!


ایمان پرصلابت این بی خدا شدی

وقتی که هر چه جز تو و جز تو دروغ بود

من مانده ام تو چند نفر بوده ای عزیز!

حتا پس از تو نیز اتاقم شلوغ بود !!


دستم نمی رسد به مسیحای پیکرت

ـــ "حی علی البغل!" ... [و دو دستم نمی رسد]

پایم نمی کشد که بخوانم نماز را

ــــ "قد قامت العسل!"...[و دو دستم نمی رسد ]


دیگر "دیازپام" به من کارساز نیست

اعصاب من مشوش و ناکوک و خط خطی ست

همواره یک دریغ بزرگی به شعر من

همواره درد قسمت این مرد پاپتی ست

........................

با او که مست می کنی از دست می روم!

خون من است ریخته توی شرابتان !

آقای گرگ! خانم آهو ! یواش تر !!

لعنت به قژ قژ فنر تختخوابتان !!


((از تو , برای تو))

"پرواز را به خاطر بسپار....."


"فروغ"




اینجا اسیر لعنت زنجیر و میله ام

اینجا پرنده ای ست که رنجور و مردنی ست


یک سو منم گرسنه ی عمری ندیدنت

یک سو غمت که با همه تلخی ش خوردنی ست


یک سو تویی و لب به لب از من تهی شدن

_لب های نیمه باز تو بر لب فشردنی ست _


یک سو قرار ماست و تکرار غیبت ات

آیا کجای فاصله از یاد بردنی ست؟!


ای کاش می شد از بغلت مست می شدم

_ پرواز کردنی که به خاطر سپردنی ست _


یک سو منم و هر چه که از من دریغ شد

بعد از تو زخم دره به دره عمیق شد


الکل برای ذائقه ام مثل آب شـــــد

بعد از تو هر چه را که سرودم شراب شد


حالا کسی که مانده برایت فقط منم

ژرفای درد و مرد حکایت فقط منم


چشمم برای آمدنت نذر می شود

دیگر "توان" آخر من " جذر" می شود


"حد"م به سمت "دامنه" ات میل می کند

باریکه های اشک مرا سیل می کند


بانو ! چگونه می شود از دل نبارمت؟!

بالای این غزل بِنِشین کار دارمت


از توی شعرهات مرا کسر می کنی

همچون "سران فتنه" مرا "حصر" می کنی.


از روبروی چنبره ام توی تختخواب

از پشت این دقایقِ خونی شده به اشک


از امتزاج تلخی و شوری [- چه نکبتی !!]

(اصلا خیال کن چه نمکزار قم چه اشک!)


از اینکه [- هی پسر!مگه مرد گریه می کنه؟؟!!]

تا بلع چند باره ی هر بغض تا که اشک.....


از دور باطلی که به دور تو می زنم

از اینکه بیشتر از تو وابسته ام به اشک


از دست تو که مغز مرا تیغ می کشد

از دختری که شعر مرا جیغ می کشد


از ابتدای قصه مرا پیر دیدنت

از آن تراسِ مشرفِ به سیر دیدنت


از خشم منقبض شده در تنگنای مشت

از هر کسی که بعدِ تو چون تو مرا نکشت


از این همه که گفتم و خواندی عبور کن

غیبت بس است!غایب زیبا! ظهور کن!



ویرانه ها


سر روی بالش می گذارم [جای تو خالی ست]
عطرت تمام خاطراتم را قرق کرده
دستم به دور گردنت در عکس خشکیده
بد جور مرد قصه ات امشب کم آورده

"بدجور" یعنی اینکه دیگر دست ها بالا
"بدجور" یعنی اینکه دیگر آخر بازی ست
"بدجور" بخش عمده ای از ذهن من هستی
این با تمام آنچه کردی در تناقض نیست

از آنچه که هستم همیشه بیشتر بودم
سنگینی کم بودنت بر شانه هایم بود
نصف دلت با من نبود و نیم دیگر نیز
نصف النهار مبدا ویرانه هایم بود

از هفته هایی که , تو را تقویم کم دارد
داغ عمیق عصرهای جمعه را دارم
تا من بجنبم صف کشیدند و تو را بردند
نگذاشتی پشت درت زنبیل بگذارم

حالا که ماندم خوب می فهمم چرا رفتی
رفتن اگر خوب است پس من بی جهت بودم
من اتفاقی اشتباهی توی تقدیرت....
باشد!! تو همواره درست و من غلط بودم!!

سر روی بالش می گذارم [عطر تو دارد ]
می گریم و از فرط استیصال می خندم
از بین مردانی که عمری عاشقت هستند
ویران ترینش را برایت آرزومندم !!



این شعر را در ماهنامه ی اینترنتی "سیولیشه" بخوانید.


این شعر را در ماهنامه ی ادبی " تیراژه " بخوانید.